داستان کوتاه «در راهِ ویلا»
نوشتهٔ فریبا وَفی
از کتابِ «در راه ویلا»/نشر چشمه
با صدای بهناز بستاندوست
جوان بودم و حقم نبود این قدر دلم بگیرد. دلم میخواست میتوانستم چند روز بگردم و تفریح کنم و بیخیال باشم. چند روز از غرولندهای مامان دور باشم و کمی زحمت فرسایندهٔ مراقبت از بچهها از دوشم برداشته شود. همین بود که دعوت سادهٔ میترا را از خودش جدیتر گرفتم و با صدای بلند اعلام کردم: میریم ویلای خالهٔ میترا.
پویا بالا و پایین پرید و خوشحالی کرد….