قصهٔ «رفیق خوب و رفیق بد»
از کتاب «افسانههای آذربایجان»
گردآورندگان: صمد بهرنگی و بهروز تبریزی
با صدای بهناز بستاندوست
یکی بود، یکی نبود. یه رفیق خوب بود و یه رفیق بد. روزی از روزا، این دو تا رفیق هر چه قدر گشتن نتونستن کاری گیر بیارن. گفتن چی کار کنیم چی کار نکنیم، آخر سر عقلاشونُ ریختن روی هم و گفتن: بریم یه شهر دیگه، اون جا برای خودمون یه کاری دست و پا کنیم. هر کدومشون هم یه کم نون تو دستمالشون بستن و با همدیگه راه افتادن به طرف یه شهر دیگه…